رنگ ووارنگ

 

 

زیبایی یه زن به لباسهایی که پوشیده... ژستی که گرفته
و یا مدل مویی که واسه خودش ساخته نیست


زیبایی یه زن باید از چشماش دیده بشه
به خاطر این که چشماش دروازه ی قلبش هستند، جایی که منزلگه عشق میتونه باشه


زیبایی یه زن به خط و خال صورتش نیست
بلکه زیبایی واقعی یه زن انعکاس در روحش داره



محبت و توجهی که عاشقانه ابراز میکنه
هیجانی که در زمان دیدار از خودش بروز میده
زیبایی یک زن هست

 

چیزی که با گذشت سالیان متمادی افزایش پیدا میکنه

 

 

******

 

قدرت و صلابت یه مرد در پهن بودن شونه هاش نیست
بلکه در این هست که چقدر میتونی به اون تکیه کنی و اون میتونه تو رو حمایت کنه


قدرت و صلابت یه مرد این نیست که چقدر بتونه صداش رو بلند کنه
بلکه در اینه که چه جملات ملایمی رو میتونه تو گوشات زمزمه کنه



قدرت و صلابت یه مرد به این نیست که چند تا رفیق داره
بلکه در این هست که چقدر با فرزندان خودش رفیق هست



قدرت و صلابت یه مرد به این نیست که چه قدر در محیط کار قابل احترام هست
بلکه در این هست که چقدر در منزل مورد احترام هست



قدرت و صلابت یه مرد به این نیست که چقدر دست بزن داره
بلکه به این هست که چه دست نوازشگری میتونه داشته باشه



قدرت و صلابت یه مرد به این نیست که چند تا زن عاشقشن
بلکه به این هست تنها عشق واقعی یه زن باشه



قدرت و صلابت یه مرد به این نیست که چه وزنه سنگینی رو میتونه بلند کنه
بلکه بستگی به مسائل و مشکلاتی داره که از پس حل اونا بر بیاد



ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 17 شهريور 1390,
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
توسط mehdi

چت روم
نوشته شده در شنبه 19 شهريور 1390برچسب:,ساعت 14:16 توسط سمانه|

حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقلست ،
 

کسی ان آستان بوسد که جان در استین

 

 

دارد.......

 

نوشته شده در 14 شهريور 1398(بازدید )برچسب
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
ساعت 1:49 توسط | 8 نظر |

 

 

چت روم
نوشته شده در شنبه 19 شهريور 1390برچسب:,ساعت 14:12 توسط سمانه|

رازهایی از هدیه دادن گل

گل علاوه بر سمبل زیبایی، یکی از هدایایی است که نشان دهنده احساسات و عواطف انسان در شرایط مختلف است. هدیه دادن گل برای هدیه گیرنده احساس خوشایندی را به وجود می آورد که معمولا نشانه علاقه و صمیمیت هدیه دهنده محسوب می گردد و باعث زینت و شادابی محفل نیز می شود. بهترین استفاده ای که می توان از این هدیه شادی بخش نمودآن است که گل های مختلف را در معانی متفاوت به عزیزانمان و آن هایی که دوستشان داریم هدیه بدهیم. این کار موجب می شود تا موجی از شادمانی و احساس صمیمیت و رضایت در وجود آن ها به حرکت درآید و غم و اندوه و مشکلات را مورد هجوم قرار دهد، علاقه افزایش می یابد و محبت ها پایدارتر می شود.

                                                    

گل لطیف است و احساس لطافت را در روح انسان ها دوچندان می کند و رایحه خوش آن تمام وجود فرد را دگرگون می سازد. اهدای گل نیاز به مناسبت ندارد و بد نیست بعضی وقت ها شاخه ای گل به همسر، مادر، پدر، خواهر، برادر، فرزند و همکار و آن هایی که دوستشان داریم هدیه بدهیم. با  اهدای گل عواطف و احساسات خود را بیان کنیم و دیگران را شگفت زده نماییم. دست کم با این کار طراوت، شادابی، خنده و صمیمیت جای سلام و احوالپرسی روزمره و تکراری مارا خواهد گرفت و در وجود طرف مقابل غوغایی شگفت انگیز به پا خواهد شد.

چت روم

ادامه مطلب
نوشته شده در شنبه 19 شهريور 1390برچسب:,ساعت 14:0 توسط سمانه|

تو كه آمدي

 

          تو كه آمدي،تو

نور به ايوان خانه پاشيد

عشق در ساقه گل شمعداني جوشيد

باد پنجره را بسوي مهرباني گشود...

لطفا به _ادامه مطلب_ مراجعه فرمائید

چت روم

ادامه مطلب
نوشته شده در شنبه 19 شهريور 1390برچسب:,ساعت 13:56 توسط سمانه|

میخواستم بمانم ، رفتم،

 میخواستم بروم ، ماندم،

نه رفتن مهم بود و نه ماندن،

 مهم من بودم که نبودم!

 


كاش يك روز ...

کاش يک روز دلم

با خودش يک دل يک رنگ شود !

تا که اقرار کنم :

گاه گاهی دل من

دوست دارد که برای تو فقط تنگ شود ...

ميزند شور دلم

گاه برای تو فقط

دوست دارد نگرانت باشد

و  برای گذر  از  هر خطر و  حادثه‌ای

ديده بانت باشد ...

اين دل و  دغدغه من

تو  ولی راه به دشواری دل من می‌بندی

بی خبر ميگذری

و  به دلتنگی من ميخندی!

 

چت روم
نوشته شده در شنبه 19 شهريور 1390برچسب:,ساعت 13:54 توسط سمانه|


آره!!!

احساسمبهم می گفت عشق خیلی زیباست

ولینه تا این حد

میگفت یعنی رهایی از تنهایی

ولینه تا این حد

میگفت یعنی فدا شدن برا کسی که دوستش داری

ولینه تا این حد

میگفت یعنی پرواز تا اوج آسمونا

میگفت یعنی زندگی تو خواب و خیال

زندگیکه تو فقط می تونی اونو تو خواب و خیالت اونو ببینی

شادیهایی که فقط تو خواب و خیال می تونی دنبالش می گردی

ولینه تا این حد

الانمی دونم خیلی ها هستن که به گفته من ایراد دارن

منممثه اونا به گفته خودم ایراد می گیرم

آدموقتی عاشق می شه اون شادی ها رو می تونه تو زندگیش پیدا کنه

آدموقتی عاشق می شه از زندگیش سیر نمی شه

کلیبگم

سیرشدن از زندگی براش معنایی نداره

آره عشق خیلی زیباست

چت روم
نوشته شده در شنبه 19 شهريور 1390برچسب:,ساعت 13:53 توسط سمانه|



سهروردی را گفتند تا به کی از ایرانسخن گویی ؟ گفت تا آن زمان که زنده ام . گفتند این بیماری است چون ایران دخترهباکره ای نیست برای تو ، و گنج سلطانی هم برای بی چیزی همانند تو نخواهد بود .

سهروردی خندید و گفت شما عشق ندانیدچیست . دوباره او را گرفته و به سیاهچال بردند.
ارد بزرگ اندیشمند یگانه کشورمان می گوید : “نماز عشق ترتیبی ندارد چرا که بانخستین سر بر خاک گذاردن ، دیگر برخواستنی نیست . ”
شبها از درون روزن سیاه چال زندان سهروردی ، اشعار حکیم فردوسی را زندانبانان میشنیدند و از این روی ، وعده های غذایش را قطع نمودند و در نهایت سهروردی از گرسنگیبه قتل رسید…

چت روم
نوشته شده در شنبه 19 شهريور 1390برچسب:,ساعت 13:53 توسط سمانه|

 

 

*من از خدا خواستم که پلیدی های مرا بزداید*

خدا گفت : نه
آنها برای این در تو نیستند که من آنها را بزدایم .بلکه آنها برای این در
تو هستند که تو در برابرشان پایداری کنی.


*من از خدا خواستم که بدنم را کامل سازد*

خدا گفت : نه روح تو کامل است . بدن تو موقتی است.

*من از خدا خواستم به من شکیبائی دهد*

خدا گفت : نه
شکیبائی بر اثر سختی ها به دست می آید. شکیبائی دادنی نیست بلکه به دست
آوردنی است.


*من از خدا خواستم تا به من خوشبختی دهد*

خدا گفت : نه من به تو برکت می دهم
خوشبختی به خودت بستگی دارد


*من از خدا خواستم تا از درد ها
 آزادم سازد*

خدا گفت : نه
 درد و رنج تو را از این جهان دور کرده و به من نزدیک تر می سازد.


*من از خدا خواستم تا روحم را رشد دهد*

خدا گفت : نه تو خودت باید رشد کنی ولی من تو را می پیرایم تا میوه دهی.


*من از خدا خواستم به من چیزهائی دهد تا از زندگی خوشم بیاید*

خدا گفت : نه
  من به تو زندگی می بخشم تا تو از همۀ آن چیزها لذت ببری


*من از خدا خواستم تا به من کمک کند تا دیگران همان طور که او دوست دارد ، دوست
داشته باشم*

   خدا گفت : ... سرانجام مطلب را گرفتی
   امروز روز تو خواهد بود
آن را هدر نده.

*داوری نکن تا داوری نشوی . آنچه را رخ می دهد درک کن و برکت خواهی یافت*

 

و من مضطرب و دل نگران

به تو گفتم که پر از تشویشم

چه شود آخر کار

و تو گفتی آرام

که خدا هست کریم

پاسخی نرم و لطیف

که به من داد یک آرامش شیرین و عجیب

 

چت روم
نوشته شده در شنبه 19 شهريور 1390برچسب:,ساعت 13:52 توسط سمانه|

 

دفتر عشـــق كه بسته شـد

ديـدم منــم تــموم شــــــــــــــــــدم

خونـم حـلال ولـي بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدون

به پايه تو حــروم شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم

اونيكه عاشـق شده بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود

بد جوري تو كارتو مونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد

براي فاتحه بهـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت

حالا بايد فاتحه خونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد

تــــموم وســـعت دلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو

بـه نـام تـو سنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد زدم

غــرور لعنتي ميگفــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت

بازي عشـــــقو بلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم

از تــــو گــــله نميكنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم

از دســـت قــــلبم شاكيــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم

چــرا گذشتـــم از خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــودم

چــــــــراغ ره تـاريكــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــيم

دوسـت ندارم چشماي مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن

فردا بـه آفتاب وا بشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه

چه خوب ميشه تصميم تــــــــــــــــــــــــــــــــو

آخـر مـاجرا بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــشه

دسـت و دلت نلــــــــــــــــــــــــرزه

بزن تير خــــــــــــــــــلاص رو

ازاون كه عاشقــــت بود

بشنو اين التماس رو

ــــــــــــــــــــــ

ـــــــــــــــ

ـــــــــــ

چت روم
نوشته شده در شنبه 19 شهريور 1390برچسب:,ساعت 13:50 توسط سمانه|

 

میزی برای کار

 

کاری برای تخت

 

تختی برای خواب

 

خوابی برای جان

 

جانی برای مرگ

 

مرگی برای یاد

 

یادی برای سنگ

این بود زندگی ....

چت روم
نوشته شده در شنبه 19 شهريور 1390برچسب:,ساعت 13:45 توسط سمانه|

به خدا عشق به رسوا شدنش می ارزد
و به مجنون و به لیلا شدنش می ارزد


دفتر قلب مرا وا کن و نامی بنویس
سند عشق به امضا شدنش می ارزد


گرچه من تجربه‌ای از نرسیدن‌هایم
کوشش رود به دریا شدنش می ارزد


کیستم ؟ … باز همان آتش سردی که هنوز
حتم دارد که به احیا شدنش می ارزد


با دو دست تو فرو ریختنِ دم به دمم
به همان لحظه‌ی بر پا شدنش می ارزد


دل من در سبدی ـ عشق ـ به نیل تو سپرد
نگهش دار، به موسی شدنش می ارزد


سال‌ها گرچه که در پیله بماند غزلم
صبر این کِرم به زیبا شدنش می ارزد

چت روم
نوشته شده در شنبه 19 شهريور 1390برچسب:,ساعت 13:44 توسط سمانه|

یارت شوم ، یارت شوم ، هر چند آزارم کنی
نازت کشم ، نازت کشم ، گر در جهان خوارم کنی
بر من پسندی گر منم ، دل را نسازم غرق غم
باشد شفا بخش دلم ، کز عشق بیمارم کنی
گر رانیم از کوی خود ، ور باز خوانی سوی خود
با قهر و مهرت خوشدلم کز عشق بیمارم کنی
من طایر پر بسته ام ، در کنج غم بنشسته ام
من گر قفس بشکسته ام ، تا خود گرفتارم کنی
من عاشق دلداده ام ، بهر بلا آماده ام
یار من دلداده شو ، تا با بلا یارم کنی
ما را چو کردی امتحان ، ناچار گردی مهربان
رحم آخر ای آرام جان ، بر این دل زارم کنی
گر حال دشنامم دهی ، روز دگر جانم دهی
کامم دهی ، کامم دهی ، الطاف بسیارم کنی

چت روم
نوشته شده در شنبه 19 شهريور 1390برچسب:,ساعت 13:43 توسط سمانه|

 

به دنبال خدا نگرد....... 

خدا در بیابان خالی از انسانها نیست.... 

خدا در جاده های تنهای بی انتها نیست..... 

خدا در مسیری که به تنهایی آن را سپری می کنی نیست..... 

خدا آنجا نیست.... 

به دتبالش نگرد. 

خدا در نگاه منتظر کسی است که به دنبال خبری از توست. 

در قلبیست که برای تو می تپد.... 

خدا در لبخندی است که با نگاه مهربان تو جانی دوباره می گیرد... 

خدا در دستی است که به یاری می گیری... 

در قلبی است که شاد می کنی 

در لبخندی است که به لب می نشانی............. 

خدا در دیر و بتکده ومسجد نیست... 

لابلای کتاب های کهنه نیست..... 

این قدر نگرد......

گشتنت زمانیست که هدر می دهی.... 

زمانی که می تواند بهترین ثانیه ها باشد...

چت روم
نوشته شده در شنبه 19 شهريور 1390برچسب:,ساعت 13:42 توسط سمانه|

این داستان رو دوستم برام تعریف کرده و قسم میخورد که واقعیه:

دوستم تعریف میکرد که یک شب موقع برگشتن از ده پدری تو شمال

طرف اردبیل،جای اینکه از جاده اصلی بیاد، یاد باباش افتاده که

می گفت جاده قدیمی با صفا تره و از وسط جنگل رد میشه!

اینطوری تعریف میکنه:

من احمق حرف بابام رو باور کردم و پیچیدم تو خاکی.20 کیلومتر از

جاده دور شده بودم که یهو ماشینم خاموش شد و...

برای خواندن داستان به _ادامه مطلب_ بروید

چت روم

ادامه مطلب
نوشته شده در شنبه 19 شهريور 1390برچسب:,ساعت 13:40 توسط سمانه|

عکس های شگفت انگیز

آیا این آقا مشغول نقاشی روی دیوار است یا هوا؟!!؟

برای دیدن تصاویر به _ادامه مطلب_ بروید

چت روم

ادامه مطلب
نوشته شده در شنبه 19 شهريور 1390برچسب:,ساعت 13:33 توسط سمانه|


آخرين مطالب
» زیبایی زنان و قدرت مردان
» همین حالا
» رازهایی از هدیه دادن گل
» تو كه آمدي*****
» کاش***میخواستم
» سرانجام عشق به ایران
» عشق زیباست ...
» از خدا خواستم................
» دفتر عشق.....
» این بود زندگی
» عشق می ارزد
» يارب چرا اينگونه مي‌گويند به ما ...
» به دنبال خدا...............
» داستان
» عکس های شگفت انگیز
» عشق یعنی....
» wصبوری
» گربه های فضول
» تعيين شخصيت شما با استفاده از تاريخ تولد**
Design By : Pars Skin